دل داده ام و مست و خرابم
ساقی به شرابم نظری کن
ان روز که از کوچه گذشتی به تو گفتم:
من ابی ابم خوشحالی نابم
بر قحطی خوابم گذری کن
ان روز گذشت و تو گذشتی
صد روز دگر باز گذشت و تو گذشتی
اما نظری نه گذری نه
امروز اگر میگذری با تو بگویم
خبری پرس از این حال خرابم
ای وای اگر
باز نبینم
شوقی ز نگاهت
دگرم باز نبینی
رنگی به شرابم
نفرین به تو و حال خرابم
نفرین به تو و حال خرابم.............